فرهنگ اسلامی ترکیبی از دو واژه فرهنگ و اسلام با محتوای مستقل و یک واژه ترکیبی می باشد.بدیهی است ما برای شناخت محتوا فرهنگ اسلامی می بایست در ابتدا به بازشناسی این دو لغت بپردازیم.
فرهنگ تولید جامعه است و خروجی یک تمدن.فرهنگ یک عنوان است که در درون خود مجموعه ای از دانش ها،باورها،هنرها،قوانین،اخلاقیات،عادات مردمی است که در یک اجتماع زندگی میکنند.هر اجتماع با توجه به جغرافیا و شرایط زیست محیطی که در آن قرار دارد و بسته به نیازهای افراد آن دارای فرهنگ متفاوتی است.فهنگ چیزی نیست که محصور در یک طمان خواص باشد و میتواند از طریق آموزش به نسلهای بعدی انتقال یابد.فرهنگ رفتاری هر فرد متاثر از ان چیزی است که جامعه به اومیدهد و از طریق آموزش منتقل میشود.این بر خلاف رفتارها و کنش های فردی است که هر فرد از خود بروز می دهد و آن ناشی از ژنتیک فرد میباشد.پس رفتار هر عضو جامعه منبعث از دو پارامتر می باشد رفتارهای مبتنی بر ژنتیک فردی و رفتارهای مبتنی بر فرهنگ اجتماعی او.
اسلام نیز یک شریعت است.. همچون بسیاری از ادیان دیگر اسلام هم دینی است متشکل از مجموعه ای از رفتارها و قوانین. بمعنای تسلیم در برابر خدا.دین ریاضت نیست ،دین قانون و عمل است.مردم را از شراب خواری و قمار بر حذزر میکند و تشویق به حلال و دوری از حرام.انسان مستقیم با خدا در ارتباط است و نیازی به واسطه نیست و در قبول آن اجباری نیست.
حال منظور از فرهنگ اسلامی یعنی تبعیین مجموعه ای از رفتارها عادات و سنتها اجنماعی مبتنی بر چارچوبها و قوانین این شریعت می باشد که عمدتا برداشتهایی است از قرآن کریم و سنت معصومین .
نکته حایز اهمیت این است که فرهنگ اسلامی از فرهنگ یک جامعه اسلامی جدا می باشد.به عنوان مثال پیش از آنکه اسلام وارد سرزمینهای پارس شود این سرزمینها دارای تمدنهای ریشه دار و به طبع آن دارای فرهنگهای خواص خود بوده اند .زمانی که اسلام در این مناطق منتشر شد این سرزمینها خود را با دو فرهنگ روبرو دیدند.البته در ایران به واسطه آنکه پیش از ورود اسلام نیز مردم یکتاپرست بودند لذا تضاد زیادی میان فرهنگ ایرانی و اسلامی پدید نیامد و این جوامع براحتی این را با یکدیگر ادغام نمودند و حتی در بسیاری از مقاطع با پو شش دادن ضعفهای یکدیگر به قوت های موجود در خود بیش از پیش افزودند.
گذشته از همه اینها به نظر میرسد با ورود اسلام در سرزمینهای مختلفت و تقابل فرهنگها با فرهنگ اسلامی آنچه حایز اهمیت است این است که فرهنگ ابتدایی می بایست در فرهنگ اسلامی هضم و ادغام شود.به زبان ساده تر فرهنگ اسلامی غالب بر فرهنگ پیشین می باشد .در غیر این صورت اگر جامعه ای که اسلام را پذیرفته همچنان قایل به فرهنگ پیشین خود باشد نمیتواند مدعی داشتن یک فرهنگ اسلامی و به طبع آن حاکمیت اسلامی داشته باشد.نمی توان مدعی داشتن فرهنگ اسلامی بود اما در رفتار و آداب عملکردی مبتنی بر فرهنگی غیر اسلامی عمل کرد.
البته این گفته بمعنای قضاوت و برچسب خوب یا بد زدن به فرهنگها با یکدیگر نیست.تنها بحث این است که اگر چارچوبی پذیرفته شد کلیه رفتارها و عملکردها در همان غالب می بایست شکل بپذیرد .